اندوه تا ابد ادامه خواهد داشت.
‐ونسان ونگوک
- 𝐘𝐚𝐬𝐧𝐚-
من درون خودم بادامهایی دارم.
شما هم دارید.
کسانی که به آنها عشق یا تنفر میورزید هم دارند.
هیچکس نمیتواند آن بادامها را درون خود حس کند.
فقط میدانید که آنجا هستند.
بادام-
삶은 저항과 복종 사이의 싸움이라는데
اونا میگن زندگی دست و پا زدن بینِ مقاومت و تسلیم نشدنه
내가 보기에는 외로움들과의 싸움이네
اما من میگم اون دست و پا زدنم مقابل تنهاییه
눈물이 터져 나오면 그대 울어도 돼 (울어도 돼)
اگه نمیتونی عقب نگهش داری، مشکلی نداره که گریه کنی
당신은 사랑받기에도 이미 충분한데
تو همین الانشم بیشتر از حد کافی خودت هستی برای اینکه بهت عشق ورزیده بشه
فکر میکنم ریه هام تا ته پره جوهرن ومن نمیتونم اونو از گلوم ب انگشتام رد کنم
ب کاغذ به نیشهای کندو ک توی سرم هست
یه شیر آب رو باز میکنم ومیترسم بذارم بمونه'
چندماهی ک گذشت وقتی جلوی دهنم رو میگرفتم اسونتر بود
چونکه وقتی روی برگه همه چیزو مینوشتم باید باهاش روبرو میشدم
اما وقتی تو خودم نگه میدارم
میتونم وانمود کنم ک هیچی نیست""
"I would leave me if i could"
I met a sailor on a ship with promise in his eyes
من یک ملوان با وعده در چشمهاش رو ملاقات کردم
He kissed me on the mouth and dug his fingers in my thighs
اون لبهامو بوسید و انگشتهاشو فرو کرد لای رون های پام
But a sailor ain't a savior 'cause they only tell you lies
اما یک ملوان ناجی نیست چون اونا فقط دروغ میگن
So I left him there 'til the sunrise
پس من همونجا تا طلوع خورشید رهاش کردم
Well, the waves were tall and they were crashin' down
موجها بلند بودن و کشتی داشت غرق میشد
He's layin' in the water, begging God to let him drown
ملوان توی آب تقلا میکرد و به خدا التماس میکرد غرق بشه
So I showed him all my teeth and then I laughed out loud
بعدش من دندونامو نشونش دادم و بلند خندیدم
'Cause I never wanted savin', I just wanted to be found
چون من هیچوقت نمیخواستم نجات پیدا کنم، من فقط میخواستم پیدا بشم"
ازاونجایی ک تابستون شروع شده
تصمیم گرفتم ی چالش 30 روزه شرکت کنم
و امیدوارم نصفه ولش نکنم ""
*اسما لینک هستن*